امام حسن (ع) - سید رضا مؤید
شعر آیینی
شعر آیینی و مذهبی
سه شنبه 10 دی 1388برچسب:, :: 12:19 :: نويسنده : محمد

 

جان جهان و ماهیت جان ، حسن بُوَد

راز رحیم و معنیِ رحمان ، حسن بود

ایمان محض و جوهر ایمان ، حسن بود

قرآن اصل و حافظ قرآن ، حسن بود

قول محمّد است گواهِ امامتش

اسلام چشم دوخته بر استقامتش

 

این است رهبری که بلند است رایتش

خورشید روشنی که به هرجاست آیتش

دریای رحمتی که نباشد نهایتش

قرآن گواه عصمتِ ذات و ولایتش

در زهد کس نبرده از او دست افتخار

تقسیم کرده هستی خود با خدا سه بار

 

اقرار کرده دوست به فضل و شرافتش

دشمن ز پا درآمده از لطف و رایتش

   عصر طلایی است زمان خلافتش

شهرت به دهر یافته خوان ضیافتش

تا حفظ آبرو شود از سائل پریش

خواهد از او به نامه نویسد سؤال خویش

 

این است آن که بر همه واجب اطاعتش

در حشر چشمِ خلق بُوَد بر شفاعتش

تاریخ راست خاطره ها از شجاعتش

کوهِ احد چو کاه به پیش مناعتش

صلحش دوباره دین خدا را حیات داد

اسلام را ز چنگ حوادث نجات داد

 

  لطفی که آن امام علیه السّلام کرد

از بعد خویش حفظ وجود امام کرد

در بدترین شرایط عصر اهتمام کرد

با بهترین وظیفه درین ره قیام کرد

ازصلح خویش نهضت تَف را اراده کرد

او نقشه طرح کرد و حسینَش پیاده کرد

 

او عِرض و جان ملّتِ اسلام را خرید

دستِ نفاق را ز سر مسلمین برید

صلحش قیام و قصه عاشور آفرید

یعنی که عون و قاسم و عبّاس پرورید

این صلح مهلتی ز برای قیام شد

وین کار با قیام حسینی تمام شد

 

هر جا گله ز دشمن بیدادگر کند

از دوستان خویش گله بیشتر کند

       وقتِ نماز نیز از ایشان حذر کند

آن سان که زیر جامه جوشن به بر کند

یارش به طعنه می زند و دشمنش به تیغ

دشمن چنان و دوست چنین ای دو صد دریغ

 

ای مظهر جمال و جلال خدا ، حسن

کز حق جدایی و نه ای از حق جدا ، حسن

روح نبی تویی « لکَ روحی فدا حسن »

بعد از علی به کِشتیِ دین ناخدا ، حسن

مستانِ عشق باده ز جام تو می زنند

در شهرِ حُسن سکّه به نام تو می زنند

 

ای مایه سعادت و اعزاز مؤمنین

با فکر آسمانی و با عزم آهنین

ده سال صبر کردی و بُد ایده ات بر این

کآید پدید صورتِ کفر از نقاب و کین

خبثِ نهانِ زاده مرجانه شد عیان

آن سان که با رعیّتِ خود کرده این بیان

 

گفتا مرا هراسِ معاد و ممات نیست

قصدم به جز حکومت و فتحِ وُلات نیست

جنگم برای حج و ادای زکات نیست

پیکارِ من به خاطرِ صوم و صلات نیست

دین را بهانه کرده و بر تخت و تاج داد

میخواری و قمار و ستم را رواج داد

 

امّا تو را که آن همه حُسنِ صفات بود

در هر بلا به خاطر دینت ثبات بود

  صلحت برای حج و جهاد و زکات بود

سعی ات به پایداری صوم و صلات بود

مردم ـ دریغ ـ دیده ز حق باز دوختند

آخر تو را به زاده سُفیان فروختند

 

راه تو بود مَشی و مرامِ برادرت

پیداست این بیان ز کلام برادرت

گر ختم گشت نامه به نامِ برادرت

مدیونِ صلحِ توست قیامِ برادرت

ای از خدا سلام به مَشی و مرامتان

نزدِ خدا یکیست قعود و قیامتان

 

ای مفتخر ز نوکریَت دودمانِ من

وی رحمتت « مؤیّدِ » طبعِ روانِ من

اینک منم غلامت و مهرت نشانِ من

شعر من است دسته گلِ ارمغان من

بپذیر ارمغانم و بر من جزا بده

خطّ امان ز آتشِ قهرِ خدا بده


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعر آیینی و آدرس shere-aeeni.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 46
بازدید ماه : 73
بازدید کل : 38227
تعداد مطالب : 28
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1